سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 94/11/4 | 10:31 صبح | نویسنده : م شادمانفر

گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند،

کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید .

طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند

یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها ؛

اون یکی گفت:

 نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره !!

گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم 

اگه بیدار باشه معلوم میشه !!!

مرد که حرفای اونا رو شنیده بود خودشو بخواب زد.

 اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.؛

و گفتند : پس خوابه، طلاها رو بزاریم زیر جعبه مهرهای نماز؛

 

بعد از رفتن آن دو، 

مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره ؛

اما اثری ازطلا نبود!!!

 و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن 




  • paper | بک لینک | میله