سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 94/11/8 | 8:59 صبح | نویسنده : م شادمانفر

 

مـرد? بـه همسرش گـفـت : " نـمـ?ـدانـم امـروز چـه کـار خـوبـ? انـجـام

دادم کـه ?ـک فرشته بـه نـزدم آمـد و گـفـت کـه ?ـک آرزو کـن تـا مـن

فـردا بـرآورده اش کـنـم !"

همسرش بـه او گـفـت : " مـا کـه 16 سـال بـچـه ا? نـدار?ـم، آرزو کـن کـه

بـچـه دار شـو?ـم .

مـرد رفـت پـ?ـش مـادرش و مـاجـرا را بـرا? او تـعـر?ـف کـرد، مـادرش

گـفـت : " مـن سـالـهـاسـت کـه نـابـ?ـنـا هـسـتـم، پـس آرزو کـن کـه چـشـمـان

مـن شـفـا ?ـابـد ."

مـرد از پـ?ـش مـادرش بـه نـزد پـدر رفـت، پـدرش بـه او گـفـت : " مـن

خـ?ـلـ? بـدهـکـارم و قـرض ز?ـاد دارم، از اون فـرشـتـه تـقـاضـا? پـول

ز?ـاد? کـن ."

مـرد هـرچـه فـکر کـرد , هـوا? کـدامـشـان را داشـتـه بـاشـد، کـدام ?ـک از

ا?ـن افـراد تـقـدم دارنـد، همسرم؟ مـادرم؟ پـدرم؟

تـا فـردا راه چـاره را پـ?ـدا کـرد و بـا خـوشـحـالـ? بـه پـ?ـش فرشته

رفـت و گـفـت : " آرزو دارم کـه مـادرم بـچـهام را در گـهـوارها? از طـ?

بـبـ?ـنـد !“

‏( پائولو کوئ?لو ‏)

 




  • paper | بک لینک | میله