مـرد? بـه همسرش گـفـت : " نـمـ?ـدانـم امـروز چـه کـار خـوبـ? انـجـام
دادم کـه ?ـک فرشته بـه نـزدم آمـد و گـفـت کـه ?ـک آرزو کـن تـا مـن
فـردا بـرآورده اش کـنـم !"
همسرش بـه او گـفـت : " مـا کـه 16 سـال بـچـه ا? نـدار?ـم، آرزو کـن کـه
بـچـه دار شـو?ـم .
مـرد رفـت پـ?ـش مـادرش و مـاجـرا را بـرا? او تـعـر?ـف کـرد، مـادرش
گـفـت : " مـن سـالـهـاسـت کـه نـابـ?ـنـا هـسـتـم، پـس آرزو کـن کـه چـشـمـان
مـن شـفـا ?ـابـد ."
مـرد از پـ?ـش مـادرش بـه نـزد پـدر رفـت، پـدرش بـه او گـفـت : " مـن
خـ?ـلـ? بـدهـکـارم و قـرض ز?ـاد دارم، از اون فـرشـتـه تـقـاضـا? پـول
ز?ـاد? کـن ."
مـرد هـرچـه فـکر کـرد , هـوا? کـدامـشـان را داشـتـه بـاشـد، کـدام ?ـک از
ا?ـن افـراد تـقـدم دارنـد، همسرم؟ مـادرم؟ پـدرم؟
تـا فـردا راه چـاره را پـ?ـدا کـرد و بـا خـوشـحـالـ? بـه پـ?ـش فرشته
رفـت و گـفـت : " آرزو دارم کـه مـادرم بـچـهام را در گـهـوارها? از طـ?
بـبـ?ـنـد !“
( پائولو کوئ?لو )
.: Weblog Themes By Pichak :.